قدم 17
سلام به پسر قشنگم مانی جونمممممم
ببخشید که نتوستم بیام پیشت مامانی. این هفته کار داشتیم بزار برات تعریف کنم خوب گوش کنیا
شنبه که هیچی خونه بودیم . یکشنبه بابایی مرخصی گرفت رفتیم پیش دکتر
با اجازتون یه کوچولو زیرمیزی دادیم تا بهمون برگه معرفی بده برای روز اومدنت پیشمون. مامانیییییییییی قربونت برم الهیییی فدات شم یه هفته دیگه میای پیشمون انشاءلله به امید خدا
ولی بازم دقیق دقیق نگفت تا دوباره آزمایش خون بدم قندمو چک کنه. خدا رو شکر مامانی صدای قشنگ قلبت مثل همیشه خوب بود دکترم خیلی خیلی راضی بود. قرار شد 21 دی بیای پیشمون. منو بابایی و همه دیگه دل تو دلمون نیست تا اومدیم خونه هم همه زنگ زدن
دوشنبه هم که رفتیم آزمایش. با مامان جون. هم صبح ناشتا دادم بعد اومدیم خونه صبحانه خوردم دوباره آزمایش دادم دوباره اومدیم غذا خوردم رفتم آزمایش دادم. حالم خیلی خیلی بد بود رفتم خونه مامان جون. بابایی هم چون مامان نرگس نذری داشت رفت اونجا. از دیروزش سرم هی داغ میکردم . دیگه مجبوری زنگ زدم دکتر شما .دکتر گفت سریع برو که فشارتو بگیرن. با باباجون رفتیم دکتر فشارم 12 بود. زنگ زدم گفت برو خونه ماست و خیار بخور اگه حالت بهتر نشد برو بیمارستان به منم خبر بده که بیام. خدا رو شکر اومدم دو تا کاسه پر ماست و خیار خوردم خوب خوب شدم
سه شنبه هم بابایی خونه بود . چهار شنبه جواب آزمایشو گرفتیم خدا رو شکر قندم اومده بود پایین.
مامانی منو بابایی خیلی خیلی روزای سختیو داریم میگذرونیم . راستی چاق شدم حسابی
هم از جا بلند شدنم سخته هم خوابیدنم هم راه رفتم ولی تمام اینا به دیدن روی ماهت میرزه
مامان جونم باور کن زبونم گویای حال و احوالمون نیست. فقط بدون منتظریم که این هفته بگذره تا شنبه بیای پیشمون .
فقط بدون دوستت داریممممممممم یه عالمه