قدم 32
سلام به عزیزترین و قشنگترین پسر دنیا
خوبی مامان؟؟؟ الهی من قربونت برم. مانی جونم با اون چشای قشنگت.
مامانی ازت گله دارما. نگی نگفتم. شما جدیدا بابایی تا میاد خونه شروع میکنی به حرف زدنو لو دادن من
ازون ورم تا میای بغلم هی بهت میگم مانی جان به بابایی چی میگفتی سرتو میندازی پایینو به روی خودتم نمیاری. صورتتم هرچی به سمت خودم نگه میدارم چشمتو میبری اونور
دیروزم که از صبح فقط و فقط گریه کردی. مجبور شدم برای اولین بار قربونت برم خودم تنهایی ببرمت بیرون. (آخه تا حالا از وقتی که شما بدنیا اومدی من تنهایی جایی نرفتم) بازم که اومدیم خونه شروع کردی به گریه کردن. مجبور شدم زنگ بزنم به بابایی زودتر بیاد خونه. مامانی انقدر شیرین شدی که نگو. این هفته یه شب 8 شب خوابیدی تا 8 صبح یه شب 3 خوابیدی تا 10 صبح. دیشبم 10 خوابت برد
اون شبیم که 8 خوابت برد منو بابایی از استرس اینکه الان بلند میشی نمیخوابی تند تند شام خوردیم تند تند فیلم دیدیم. بعد دیدیم نه شما بلند بشو نیستی مام خوابیدیم
الهی فدات بشم من مامانی که انقدر شما ماهی.انقده جیگر حرف میزنی. قشنگ جواب میدی
برات یه عالمه شعر هم میخونیم مخصوصا حسنیو خیلی دوست داریو گوش میدی
شبا که بابایی برات ساز میزنه انقدر با دقت گوش میدی که حد نداره قشنگ به دستای بابایی نگاه میکنی