قدم 40
اول از همه تولد شش ماهگیت مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککک پسر قشنگم
الهی من قربونت برم که ماشالله ماشالله بزرگ شدی پسر قشنگ مامان
خیلی زود گذشت مامان باورم نمیشه داری غذای کمکی میخوری. یادش بخیر از اول ذوق داشتم که غذا بخوری تا چهره قشنگتو اینجوری ببینم
وای که چقدر ناز میخوری همه دورو برت نشستن تا خوردن شما رو ببینن
اولین غذایی که دکتر شما گفت بهت بدم سوپ برنج و هویج. هویج بخار پز کردیم با برنج پختیم بعدش میکس کردیم شد سوپ یه قاشق غذا خوری بهت دادیم. کلی دوربینم اون وسط بود. الهی من فدات شم که با اشتیاق میخوردی
قربونت برم از روز جمعه ای صبح که پاشدی نمیدونیم چرا سفیدی چشمت قرمز شدید شده. دکتر شمام رفته خارج از کشور منم جرات نکردم ببرمت جای دیگه برای همین خونه همش با آب جوشیده و چایی تازه دم شستم الان باز بهتره ولی خیلی نگرانیم
جدیدا هم شما یاد گرفتی که هرچیو نمیخوای با دستت رد میکنی با زور هم شده نمیشه بهت چیزی داد
آخ آخ اینو بگم دیشب بابایی رفت ماموریت ما اومدیم خونه مامان جون بابا جون. یک شری شدی که بیا و ببین. آروم آروم کارتو میکنی صداتم در نمیاد. هرچی که دم دستت باشه میخوای بگیری از دست باباجون سر میخوردی تا بگیری. با روروئکتم بدو رفتی توی آشپزخونه تا بری سراغ سیب زمینی و پیاز. من نمیدونم چرا انقدر دوست داری خونه خودمونم با روروئک جات اونجاست
برای بابایی یه مشکل کاری پیش اومده بود یه پنج روزی خونه بود شمام عادت کرده بودی که روی شونه بابا بخوابی. انقدر قشنگ سرتو میزاشتی روی شونه بابا که حد نداره
مامانی جونم کیکتو با کمک خاله ریحانه درست کردیم
اینم عکسای تولد شش ماهگیت ماه من