مانیمانی، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

عشق مامان و بابا::: مانی

قدم 3

سلام پسر قشنگمون. خوبی فدات بشیم؟؟؟ امروز کلی منو بابایی خندیدیم. تا ساعت 1 که خواب بودی بعدشم که پاشدی شروع کردی به شیطنت. قربونت برم دیروز انقدر شیطونی کردی که نگو. تمام دلم درد گرفته بود. یه عالمه هم سکسکه کردی و من از این کارات لذت بردم. ...
21 آبان 1392

قدم 9

سلام مامانی قشنگم خوبی؟؟؟ خوش میگذره؟؟ مامانی از شنبه تا حالا درگیر بودم . شنبه که با اجازتون رفتم پیش دکترت. خدا رو شکر همه چی خوب بود فقط وزنم زیاد شده شدم 71/900 این از این بعد برام سونوگرافی و آزمایش نوشت. چون بابایی مسافرت بود نشد شنبه بریم مجبور شدیم یکشنبه بریم. یکشنبه بابایی از فرودگاه اومد با من و مامان جون رفتیم سونو. منکه نتونستم ببینمت ولی آقای دکتر گفت حال نوزادت خوبه خوبه. بعد که جواب سونو رو گرفتیم دیدیم نوشته جیجر مامان شده 1300 گرم . الهی من فدات شم   بعد از اونجا با باباجون و مامان جون رفتیم دلاوران که برات تخت و کمد بخریم. انقده نازن. حیف که زود آماده نمیشه. خیلی خیلی خوگشلن زود ز...
21 آبان 1392

قدم 8

سلام مامانی قشنگم. خوبی؟؟؟ فکر کنم لالایی اینجوری   امروز بابایی بیاد بریم روی ماهتو ببینیم که دلم برات یه ذره شدهههه هوریا کلی خوشحالیم ...
21 آبان 1392

قدم 4

سلام مامانی قشنگم. خوبی ؟؟ ببخشید که 10 روز نتونستم بیام پیشت. یک هفته که وبلاگ مشکل داشت بعدشم منو بابایی سرمون شلوغ بود. امروز خونه خاله ریحانه بودیم دومین سالگرد عروسیشون بود. ایشالله 2 ماه دیگه میای پیشمون. دیروز انقدر شیطونی کردی که مامانی من مرده بودم از خنده. دلم شده بود دریا که با موج بالا و پایین میشد. بی صبرانه منتظرتیم تا بیای پیشمون ...
21 آبان 1392

قدم 5

سلام به مانی قشنگ مامان. خوبی عزیزم؟؟؟ مامانی امروز بابا ماموریت بود منم با مامان جون رفتم خونه خالم آش پشت پا. بابا زنگ زد گفت 7.30 شب برمیگرده البته تا برسه میشه 7 صبح آخه رفته بانه. دلم میخواست عکسای سیسمونیتو زودتر بزارم اما چه کنم که هنوز کامل نخریدیم. به زودی زود برات میزارم . امروز نوه داییمم به دنیا اومد. انقدر دلم میخواد زود دی برسه تا منم تو رو در آغوش بگیرم. خیلی خیلی این لحظات سخته مامان جونم ...
21 آبان 1392

قدم 6

سلام نی نی قشنگم. خوبی؟؟؟ امروز با مامان جون رفتیم دکتر. برات سونوگرافی و آزمایش نوشت. بابایی نیست ماموریت . امروز نمیتونم برم روی ماهتو ببینم مجبورم تا فردا صبر کنم. دکتر برای 2 هفته دیگه وقت گذاشت اما چون گفتم بیش از حد تشنه ام گفت احتمال دیابت بارداری داری. آزمایش بده اگه قندخونت بالا بود هفته بعد بیا. انشاءلله که هیچی نیست تا منم هی تند و تند شیرینی بخورم ...
21 آبان 1392

قدم 7

مامانی انقده سخته این لحظات گذروندن. 2 ماه صبر کردن خیلیه. دوست داریم زود زود بگذره تا بیای در آغوشمون. هم لذت بخشه و هم سخت                                                  ...
21 آبان 1392

قدم10

سلام به مانی قشنگ خودم... بزار اول اون شکل ماهتو ببوسم   مامانی شرمنده یه هفتست نتونستم بیام برات بنویسم. 5 شنبه هفته پیش مامان جون و باباجون رفتن کلی برات اسباب بازی خوشگل خریدن. انقده نازنننننننننن من و بابایی کلی با وسایلت بازی کردیم یاد بچه گیامون افتادیم. همه رو باز کردیم بازی کردیم خیلی خیلی قشنگن عزیزم   شنبه رفتم دکتر. آزمایشی که داده بودم دکتر شما دید گفت که یه کوچولو قندت بالاست. دوباره منو فرستاد پیش یه دکتر دیگه. خلاصه اینکه مامانی شنبه حسابی من خسته شدم   دوباره اون دکتر آزمایش نوشت تا ببینیم چی میشه. آخه شیطونک انقدر شیرینی هوس نکن من میخورم اونوقت این...
21 آبان 1392