مانیمانی، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان و بابا::: مانی

قدم مانی رو جفت چشام (19)

مانی جونم بالاخره بعد 15 روز تونستم برات از بدنیا اومدنت بنویسم. ببخشید که طول کشید   شنبه 21 دی ماه 92 ساعت 8 صبح همه از خواب بلند شدیم. من از ساعت 12 شب پیشش ناشتا بودم. حاضر شدیم برای ساعت 9.30 بیمارستان بودیم. نمیدونی مامانی قشنگ چه اشتیاقی برای دیدنت داشتیم. با تمام اینکه یه عالمه سنگین شده بودم اما از همه جلوتر میدوییدم رفتم پیش دکترم. صدای قلب نازنینتو شنید گفت برو برای پذیرش. منو بابایی و مامان جون و باباجون و خاله راحله و خاله ریحانه بیمارستان بودیم. رفتیم پذیرش برگه معرفی دکترتو دادیم به پذیرش. گفت بشینید صداتون میکنم. من یهو واحد فیلمبرداری بیمارستان دیدم. رفتم صحبت کردم. برای ساعت 12.30 که بیاد ا...
28 بهمن 1392

قدم 23

سلام پسر قشنگم. مامانی یه سری عکس آوردم برات بزارم این عکسی که شما یه شب فقط گریه میکردی حتی شیر هم نمیخوردی آخر هم مجبور شدیم سشوار براتون روشن کنیم که خداروشکر آرومت میکرد اینم عکسش   اینم عکسای امروز. با اجازت من سرمای شدید خوردم که خاله هات تا رفتم و برگشتم دیدم عکس انداختن ازت نفسم   ...
27 بهمن 1392

قدم 22

سلام مانی قشنگ مامان مانی جونم دیشب دومین سالگرد عروسی منو بابایی و همچنین اولین ماه تولد شما بود شما توی همه عکسا خواب خواب بودی بخاطر اینکه پریشب از ساعت 6 تا 2 شب فقط گریه کردی. نمیدونم از چی ولی ترسیده بودی برای همین نمیخواستی به هیچ عنوان بخوابی. تاچشمات بسته میشد سریع باز میکردیو گریه میکردی بابایی هم ماموریت بود تا اومد شد ساعت 12.30 شب. گریه هایی میکردی که میخواستم پا به پات بشینم گریه کنم. جدیدا هم یاد گرفتی انگشتتو بخوری فدات شم. رفتیم دکتر خدا رو شکر خیلی خیلی راضی بود. وزنت شده 3150 گرم قدت هم 52 سانت. خیلی راضی بود. گفت همینطوری پیش بره خیلی عالیه گفتم آقای دکتر ختنه کی کنم؟ گفت مگه عروس پشت...
22 بهمن 1392

قدم 21

مانی قشنگم اینم عکسای یک ماهگیت نفسم. الهی دورت بگردم که جدیدا عادت کردی به دست خوردن. دیشب با مامان جون هر کاری کردیم پستونک نگرفتی که. انگار یه چیز تلخ بهت میدیم حالت بد میشد. دورت بگردم من مامانم     ...
20 بهمن 1392

قدم 20

سلام مامانی قشنگم. بعد کلی تاخیر تونستم یه دقیقه بیام عکسای نازتو بزارم. فدای چشمای قشنگت بشم من مامانی جونم           ...
14 بهمن 1392

قدم 18

سلام به بهترین پسر گل دنیااااااااا مامانم عزیزم الهی فدات شم امروز چهارشنبست . شما فقط 3 روز دیگه میای در آغوشمون و دلمون از همیشه بی قرار تره. قربون قدمات بشم من   وای که چقدر سخته گذروندن این سه روز. شنبه با اجازتون 9.30 صبح باید بریم که من بستری شم. برای ساعت 12 هم عمل میشم.   هنوز بین سزارینو بی حسی موندم . باید ببینیم خدا چی میخواد. مامانی برای همه خیلی خیلی دعا کنیا   فدات بشم منننننننن   ...
18 دی 1392

قدم 17

سلام به پسر قشنگم مانی جونمممممم   ببخشید که نتوستم بیام پیشت مامانی. این هفته کار داشتیم بزار برات تعریف کنم خوب گوش کنیا   شنبه که هیچی خونه بودیم . یکشنبه بابایی مرخصی گرفت رفتیم پیش دکتر با اجازتون یه کوچولو زیرمیزی دادیم تا بهمون برگه معرفی بده برای روز اومدنت پیشمون. مامانیییییییییی قربونت برم الهیییی فدات شم یه هفته دیگه میای پیشمون انشاءلله به امید خدا    ولی بازم دقیق دقیق نگفت تا دوباره آزمایش خون بدم قندمو چک کنه. خدا رو شکر مامانی صدای قشنگ قلبت مثل همیشه خوب بود دکترم خیلی خیلی راضی بود. قرار شد 21 دی بیای پیشمون. منو بابایی و همه دیگه دل تو دلمون نیست تا اومدیم خونه هم...
13 دی 1392

قدم 16

سلام به بهترین نی نی دنیا مانی جونم احوال شما؟ خوبی؟ خوشی؟ خوش میگذره؟ مانی جونم اون هفته هفته پر تحرکی بود. اول از همه اینکه آزمایش قند خون دادم و قندم بالا بود. عصبانی نشیا مامانی. باور کن رعایت کامل کردم. ولی نمیدونم چرا بالا بود چهارشنبه با خاله راحله و بابایی رفتیم سونوگرافی. وزن شما شده 2200 گرم. و خدا رو شکر برگشتی به حالت اصلیت یعنی اینجوری سرپا دیگه نیستی. همه چیت عالی بود. امروزم با اجازت با خاله ریحانه رفتیم دکتر(همیشه با مامان جون میریم ولی امروز مامان جون سرما خورد خاله ریحانه سرکار نرفت با ما اومد بیمارستان) صدای قلب نازنینتو شنیدیم مامانی. ولی دکتر گفت قندت بالاست. ولی بازم دقیق نگفت...
30 آذر 1392

قدم 15

سلام به مانی قشنگ خودم. مانی جونم هر روز که میگذره به دیدنت نزدیک تر میشیم. بعضی وقتا فکر میکنم به بودنت تو شیمکم عادت کردما. به تکون خوردنات و ورجه وورجه کردنات. ولی بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم. دوستت دارم مامانی قشنگم ...
26 آذر 1392

قدم 14

سلام به پسر قشنگتر از ماهم. مانی جونم خوبی ؟؟؟؟   پسر قشنگم دیشب خوابتو دیدم. خواب دیدم به دنیا اومدی منم برای اولین بار میخوام جاتو عوض کنم. وای نمیدونی با چه وضعی. بلد نبودم اصلا با خاله ریحانه دوتایی. الهی بگردم انقده ناز بودیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی   شنبه رفتم دکتر. برام دوباره آزمایش قند خون نوشتو با سونوگرافی. حالا قرار شد هفته دیگه برم تا روی ماهتو ببینم. دکتر بهم نمیگه کی میای پیشمون بسته به آزمایشم داره. ولی بدون خیلی خیلی چشم انتظارتیم مامانم ...
19 آذر 1392