مانیمانی، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان و بابا::: مانی

قدم 46

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام با کلی تاخیررررررررررررررررر و معذرت خواهی به پسر قشنگ خودم   مامانی ماشالله ماشالله انقدر شما زرنگ و بلا شدی که من وقت نمیکنم بیام نت تا برات مطلب بنویسم برای خودت آقایی شدی نفس مامان البته بگما درگیریم زیاد بود مثلا جابجایی خونه داشتیم. که شما خیلی خیلی اذیت شدی مامانی قشنگم. ولی خداروشکر انقده اتاقتو دوست داریا که نگو در طول روزم تا سرمو بر میگردونم شما تو آشپزخونه ای و کابینتا رو ریختی بهم . همه چی وسطه همه رو با کش بستم ولی خب شما خیلی بلایی جدیدا داری با کمک تاتی تاتی میکنه دور پاهات بگردم بای بای یاد گرفتی. دست میزنی. بوس میکنی. وس...
9 دی 1393

قدم 45

سلام مانی قشنگم عزیز دلم. ببخشید فکر کنم از این به بعد کلا دیر به دیر میتونم بیام آپدیت کنم آخه هر چی میگذره شما شیطون تر میشیو منم وقتم خیلی خیلی کم. تا حدی که یه آبم نمیتونم بخورم مانی جونم انقده شما ناز شدی که نگو ماشالله شیطونننننننننننننن   عزیز دلم بردیمت دکتر که خدا رو شکر همه چی خوب بود وزنت شده بود 9400 کیلو گرم، قدت 75.5،دور سرت هم 43.5 کلا راضی بود البته هنوز دکتر خودت نیومده مجبورم ببرمت جای دیگه. وقتی هم که رفتیم دکتر، تا آقای دکتر میومد صحبت کنه شما اجازه نمیدادی هی میگفتی e e e  دکتر از دستت انقدر خندید که آخر سر حرفاش نصفه موندو گفت ببرش. راستی گفت بعد اینکه مولتی ویتامین بهش میدی با...
5 آبان 1393

قدم 44

سلام مامانی قشنگم بالاخره تونستم بیام وبلاگ شما البته با کلی مطلبو عکسو همچنین معذرت بابت دیر کردم الهی من قربونت برم که انقدر شیطون شدی که نگوووووووووووو حسابی نگه داشتنت هیهات شده ده نفره باید شما رو نگه داشت اینم بگم شما روی چشم ما جا داری و با تمام وجود شما رو نگه داری میکنیم جونم برات بگه که حسابی چهار دست و پا راه میری انقده قشنگ میری که نگو آدم فقط میخواد بشینه و نگاهت کنه جدیدا یاد گرفتی با کمک میز و جای دست بلند شی وایسی البته اینم بگما که بدون اینکه به شما یاد بدیم خودت یاد گرفتی همه رو ذوق زده کردی   اینم در حال تماشای فوتبال بستنی میخوری چه بستنی که آ...
28 شهريور 1393

قدم 43

(((مانی خوشگل مامان مانی جیگر مامان عزیز دلم مانی همه کسم مانی وجودم مانی من یه دونست مانی من عشق خونست مانی جیگرم مانی عزیزم مانی مامانی لالا تن دیده مانی ساعت 3 صبح شده من و مامان جونم خسته شدیم چرا آقا مانی قشنگم لالا نمیتونه؟ پسر من لالا تن خسته شدی نقس مامان چشات قرمز شده از بیخوابی)))   اینا نه شعر نه لالایی برای آقا مانی عزیز دلم. اینم حرفایی که تایپ کردم تا شما لالا کنی بله آقا مانی قشنگ ما یک هفتست که شبا تا 2 یا 3 صبح بیدار این ترفندی که شما بخوابی. دیشب تا 3 صبح بیدار بودیو ا ا ا میکردی هر...
13 شهريور 1393

قدم 42

  سلام به مانی عزیزتر از جانم ببخشید مامانی انقدر طولانی من آپدیت میکنم شرمنده قشنگم نتونستم شما 7 ماهت تموم شده وارد 8 ماه شدی. با تموم شدن یک ماه انگار یک سال بزرگتر شدی شما کارات رفتارات همه بزرگتر شده عزیزدلم. میخوای شروع کنی به حرف زدن. یاد گرفتی وقتی کسی رو کار داری با صدا میفهمونی اه اه میکنیو تا شما رو نگاه کنه عاشق نوری تا یه نور میبینی شروع میکنی به داد زدن. شما سینه خیز نرفتی یه چیزی بین چهار دست و پا و سینه خیز میری . دستاتو کاملا کشیده نگه میداری تا میگم به به مانی هام بخوره شروع میکنی به سرو صدا کردن تا زودتر به شما هام بدم و یه کار خیلی خیلی بزرگی که شما انجام میدی اینه که یاد گ...
28 مرداد 1393

قدم 41

مانی قشنگ مامان سلام پسر عزیزممممممممممممممم مامانی ببخشید خیلی وقت نتونستم بیام وبلاگت رو آپدیت کنم حقیقتش بابایی (البته با هم) داریم یه بازی استراتژیک آنلاین (تراوین) بازی میکنیم نت همش اشغال. امروز دیگه تونستم بیام برات بنویسم الان شما از حمام اومدی خوابی . انقدم خسته ای که نگو مامان از هفته پیش برات بگم از اول هفته واحد بغلیمون در حال بازسازی بودن. که متاسفانه به قدری سر و صدا داشتن که مجبور میشدیم بریم خونه مامان جون. دوشنبه ای صبح که داشتم حاضر میشدم بریم شمام رو تخت منو بابایی اون ته داشتی بازی میکردی خاله ریحانه زنگ زد داشتم تلفن جواب میدادم به ثانیه نرسید از اتاق اومدم بیرون که یهو صدای گروپی شنیدم و بعدشم گریه ...
9 مرداد 1393

قدم 40

اول از همه تولد شش ماهگیت مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککک پسر قشنگم                                                      الهی من قربونت برم که ماشالله ماشالله بزرگ شدی پسر قشنگ مامان خیلی زود گذشت مامان باورم نمیشه داری غذای کمکی میخوری. یادش بخیر از اول ذوق داشتم که غذا بخوری تا چهره قشنگتو اینجوری ببینم   وای که چقدر ناز میخوری همه دورو برت نشستن تا خوردن شما رو ببینن اولین غذایی که دکتر شما گفت بهت بدم سوپ برنج و هویج. هویج بخار پز...
23 تير 1393